منتشر شده: 23.12.2020
این بار میخواهم خوانندگان عزیزم را از طریق وورزبورگ به بزرگترین نیابت در آلمان هدایت کنم. ضد روحانیون و همچنین مومنین. عمیقاً الهام گرفته از ایمان و تعقیب مادام العمر برای باورهای غلط و خرافات اشباع شده ایدئولوژیک آنها. کسانی که از بطلان اخلاقی، اپی ژنتیکی و ذاتی در لحظه تولد سرچشمه میگیرند، درست مانند کسانی که استعداد مشیت، مقدر و الهام گرفتهاند.
وورزبورگ به طرز باورنکردنی متراکم با کلیساهای زیبایی است که دیدن آنها زیباست. صدای زنگ های روشن تقریباً در همه جای شهر در ساعات خاصی از روز شنیده می شود. و تقریباً میتوان گفت، فعالیت و شلوغی در کوچهها و خیابانهای مرکز شهر، جایی که مردمی که در خیابانهای خرید قدم میزنند ممکن است شبیه یک راهپیمایی باشد، در حالی که مسافران و گردشگران زیادی در پل اصلی قدیمی به نظر میرسند. مثل زائران در مسیر زیارتی .
با تخیل یک مسافر، می توان مرکز شهر وورتسبورگ را که در طرح شبیه کلاه اسقف است، به عنوان یک نیابت مشاهده کرد. قائم مقامی که توسط Main لمس میشود، که تقریباً به همان اندازه جدی جریان دارد، که طبق نقشه ساختمانی با فضل بالاتر، دقیقاً در مکان مناسبی در منظرهای که به آرامی توسط Main برش خورده بود قرار گرفت و بنابراین دوستداشتنی به نظر میرسید. تقدیمی برای تقویت تصور این تصویر، که با برجها و گنبدهای متعدد کلیسا، دیدن آن از نقاط آشکار مانند قلعه مارینبرگ یا از تاکستانهای واقع در حومه شمالی شهر در زیر جنگلهای بیسمارک بسیار زیبا است.
باید کیلومترهای زیادی را پیاده طی کرد تا بتوان شهر را از منظر هر چه بیشتر دید یا عینیتهای عینی آن را از نزدیک بررسی کرد. قدم زدن در کوچهها، میدانها و خیابانها و سپس توقف دوباره و دوباره تنها در مواجهه با عینیتسازی، مکث و شگفتزده شدن به شکلی عمیق، تنها با کنجکاوی وصفناپذیر و شعلهور شدن از شوق کشف، با شور و شوق فراوان. و شهر را تقریباً با همان سرعت کاوش کنید، حتی در گرمای روز یا در باران شدید.
قدم زدن در میان تاکستان ها به سمت نقاط در معرض هوا در آب و هوای باشکوه، لذت خاصی به من داد و در طول اقامتم در وورزبورگ احساس عالی شادی به من داد. به عنوان یک روح آزاد، سرکش و بیکار، در حالی که در میان تاکستان ها با منظره ای فوق العاده از شهر قدم می زدم. به عنوان یاغی که در تعقیب سایه اش، بیهوده تلاش می کند تا سرکشی را که از گردنش نفس می کشد، بگیرد. به عنوان یک روح آزاد و بیکار نیز، که هر دو ممکن است تنها عینیت ها و جلوه های متفاوتی از ذات مسافر و مقاله نویس بوده باشند که بدون دلیل و غرض ابدی و تغییرناپذیر یک بار وجود داشته اند.
مظاهر آن جوهر بالفعل و ذاتی، که جهان عینی با شکل پذیری اپی ژنتیکی شکل پذیر مغز، اکنون با یک قطب نما اخلاقی ذاتی و حس شهودی مطابق با درک شرطی فردی و تخیل ذاتی به آن ظاهر می شود. استعداد، مقدر و بسیار الهام گرفته شده برای درک و تجربه آنچه محسوس و قابل درک است در سفر دقیقاً به همان شکلی که شخص آن را درک، کشف و تجربه می کند، کاملاً مستقل از حساسیت های درونی و شرایط بیرونی.
تصور نادرست و خرافات رایج ما که به پیشرفت خوشبین است، از نظر ایدئولوژیک اغلب با غیرت اجتماعی-عاشقانه برای بهبود جهان هدایت می شود و بت پرستانه ای به ایده این جهان اختصاص دارد، فرض بطلان در لحظه تولد است. به موجب آن هر چیزی واقعی و ضروری، احاطه شده در زمینه اجتماعی و اجتماعی-فرهنگی، از طریق اجتماعی شدن و حمایت است و در اینجا بیش از هر چیز از طریق «آموزش» فتیش قابل انتقال است. گویی انتخاب از روی لطف، که با علاقه عمیق و انگیزه درونی شروع می شود و به الهام و در بهترین حالت شهود ختم می شود، می تواند از نظر اجتماعی و آموزشی تولید شود.
اما روح آزاده، سرکش و بیکار تنها بیشتر از میان تاکستان ها قدم می زند و به سمت نیابت می رود. هدایت شده توسط چنین افکاری و پر از احساسات. اما با الهام از چیزی که احتمالا ضروری ترین، عمیق ترین و شهودی ترین احساس است، احساس عشق. عشق از همه چیز به زیبایی قابل درک است. تجربه غنی و عشق به آن افراد بسیار خاص که شخص به طریقی که مشیت به آنها داده شده است وصل می شود و در طول زندگی در ارتباط باقی می ماند، خواه از لحاظ جسمی و زمانی در آنجا باشند یا نباشند. . .
با این عشق، مسافر، مقاله نویس، قهرمان این وبلاگ، در تاکستان های اطراف وورزبورگ به عنوان یک روح آزاد، سرکش و بیکار قدم می زند.
با این عشق